شماره مجوز: ۳۰۱۲۵۶ – ۱۵۵/۹۵
نام مجموعه: سریال تلویزیونی شرلوک |Sherlock|
سال و کشور تولید کننده: ۲۰۱۷-۲۰۱۰ ، بریتانیا|
فرمت: Dvd – Vob|
کیفیت: عالی|
نوع تصویر: Full Screen|
رزولیشن تصویر: ۷۲۰*۵۷۶|
تعداد قسمتها:۱۲ قسمت|
تعداد فصل ها: ۴ فصل|
میانگین زمان هر قسمت: حدود ۸۰ دقیقه|
تعداد دیسک:۴ دی وی دی|
توضیحات: ضبط شده از شبکه نمایش|
شرلوک (به انگلیسی: Sherlock) یک مجموعهٔ تلویزیونی بریتانیایی است که داستان آن بهروز شدهٔ داستانهای کارآگاهی شرلوک هولمز اثر آرتور کانن دویل است. این اثر توسط استیون موفات و مارک گاتیس ساخته شدهاست و در آن بندیکت کامبربچ در نقش شرلوک هولمز و مارتین فریمن در نقش جان واتسون ایفای نقش میکنند. بعد از منتشر شدن شرلوک هولمز در سال ۲۰۰۹، اولین سری از سه قسمت ۹۰ دقیقهای در ژوئیه و اوت ۲۰۱۰ پخش شد. مجموعهٔ دوم که دارای سه قسمت است نیز اوایل ۲۰۱۲ شد. مجموعهٔ سوم که دارای سه قسمت است نیز در ژوئیه ۲۰۱۴ پخش شد. فصل چهارم این سریال که شامل سه قسمت است ژانویهٔ ۲۰۱۷ پخش شد.
این سری تلویزیونی توسط هارتسوود فیلمز برای بیبیسی با همکاری دبلیوجیبیاچ بوستون ساخته میشود. تصویربرداری این مجموعه در مکانهای مختلف از جمله لندن و کاردیف صورت گرفتهاست.
داستان سریال شرلوک
جان واتسون John Watson یک پزشک انگلیسی است که بهتازگی(۲۰۱۰) با خاطرات ناخوشایند عذابآور و یک پای آسیبدیده از مأموریت جنگ افغانستان به لندن بازگشته است. با مقرری ارتش نمیتواند خانهی مناسبی برای خود اجاره کند، درنتیجه پیشنهاد همدانشگاهی سابق خود را برای همخانه شدن با کسی که او را نمیشناسد را میپذیرد. مردی که جوانیاش رو به پایان است و به میانسالی پا گذاشته است و شرلوک هولمز Sherlock Holmes نام دارد. در اولین ملاقات، واتسون میفهمد که همخانهی جدید وی انسانی عجیبوغریب اما با هوشی فوقالعاده است که از روی جزئیات بیاهمیت میتواند اطلاعات مهمی را استخراج کند. همچنین بهزودی درمییابد که او مشاور پلیس لندن البته به شکلی منفور نیز هست که در حل پروندههای پیچیدهی جنایی به آنها کمک میکند. چیزی نمیگذرد که در خانهی جدیدشان شماره ۲۲۱واقع در خیابان بیکر Baker، سربازرس پلیس، لستراد Lestrade برای کمک گرفتن در پیدا کردن یک قاتل سریالی که قربانیهای خود را با قرصهای سمی میکشد به خانهی آنها میآید. واتسون درخواست همکار شدن هولمز را قبول میکند و بدین ترتیب آن دو به قلمروی گشودن معماهای جنایی و خونآلود وارد میشوند. واتسون به پیشنهاد روانپزشکش برای رهایی از زخمهای احساسی جنگی که در آن شرکت داشته شروع به نوشتن یک وبلاگ میکند که مهمترین مطالبش در خصوص هولمز و ماجراهای مهیج او است. هولمز هر بار با نتیجهگیری از جزئیات او را شگفتزده کرده و درگیر شدن به ماجراهای مرموز باعث میشود تا درد جراحتهای روحی و جسمیاش را فراموش کند. در اولین پرونده، هولمز با بهکارگیری نیروهای ذهنی فوقالعادهاش قاتل را یافته و واتسون نیز در این راه به او کمک میکند جایی که ظاهراً قاتل از میان رفته و پرونده بسته شده است، هولمز با نام مرد پشت پردهی این جنایت که آن را طراحی کرده است آشنا میشود: جیم موریارتی Jim Moriarty.
با پشت سر نهادن این ماجرا رابطهی میان واتسون و هولمز عمیقتر شده و شرلوکی که ظاهراً تابهحال هیچ دوستی نداشته است اکنون یک رفیق صمیمی پیدا میکند. مایکرافت Mycroft Holmes برادر شرلوک که دارای مقام امنیتی عالیرتبه در دولت انگلستان است علاوه بر اینکه توسط واتسون مواظب برادرش هولمز است که دوباره به دام اعتیاد نیفتد، از شرلوک برای خنثی کردن توطئههای در سطح ملی کمک میگیرد. ماجراها ادامه مییابد و شرلوک با کمک واتسون موفق میشود که رمز هر یک از ماجراهای مخاطرهآمیز را گشوده و مسببان آنها را به دست عدالت و یا سربازرس نهچندان باهوش پلیس “لستراد” بسپارد. اما همیشه سایه موریارتی همان شخص مرموز پشت پردهای که ماجراهای تبهکاری را با هوش و مهارت بسیار طراحی میکند در اکثر وقایع دیده میشود. با ادامه یافتن ماجراها خطر برخورد شرلوک و موریارتی بیشتر شده و نهایتاً با یکدیگر بهصورت مستقیم درگیر میشوند. موریارتی خود را از بین میبرد و شرلوک را هم مجبور به این کار میکند. واتسون شاهد مرگ دوست و همکار خویش است غافل از اینکه این صحنه توسط هولمز شبیهسازیشده تا بتواند برای مدتی مرگ خود را قابلباور ساخته و بهصورت مخفی زندگی کند.
۲ سال از مرگ شرلوک میگذرد و برخی شواهد و اتفاقات در خارج از انگلستان نشان میدهد که او زنده است. بالاخره شرلوک توسط برادرش مایکرافت و برای خنثی کردن یک نقشهی تروریستی به لندن فراخوانده میشود. هولمز بازگشته و خود را به واتسون و تازه نامزدش مری Mary Morstan نشان میدهد. هولمز در مراسم ازدواج آنها موفق به جلوگیری از یک قتل برنامهریزیشده نیز میشود. یک مشتری از هولمز درخواست میکند که او را در یک قضیهی باجخواهی توسط شخص مرموز و بانفوذی به نام مگنوسن Magnussen کمک کند. با درگیر شده هولمز و واتسون در این ماجرا، شرلوک متوجه میشود که مری دارای هویت دیگری نیز میباشد که مگنوسن قصد اخاذی از وی را نیز دارد. هولمز بدون اینکه واتسون از ماجرا بویی ببرد، مری را از این مهلکه نجات داده و سرانجام موفق میشود مگنوسن را از بین ببرد اما مشامش بوی حضور موریارتی را در این نزدیکیها حس میکند. یک ماجرای قتل به موضوع مری و گذشتهاش کشیده میشود. هولمز متوجه میشود که مری سابقاً عضو یک گروه جاسوس دولتی بوده که پروژههای را برای دولت انگلستان انجام میدادهاند. پس از متلاشی و مردن برخی از اعضای گروه، سرکردهی آنها به تصور اینکه مری آنها را لو داده است کمر به قتل وی بسته و در یک درگیری مری کشته میشود. جان واتسون که اکنون یک فرزند کوچک از مری دارد، سرخورده و غمگین هولمز را مقصر مرگ همسرش دانسته و از او دوری میکند. هولمز طبق وصیت مری باید از جان مواظبت کند و در یک نقشهی حسابشده و با وارد شدن به یک ماجرای قتلهای سریالی علاوه بر دستگیر کردن عامل ماجرا واتسون را دوباره با خود آشتی داده و به زندگی قبلیاش بازمیگرداند و ماجراها ادامه دارد.
**************************************************
نقد و بررسی سریال شرلوک
شرلوک هولمز معروفترین کارآگاه خصوصی دنیا است که وجود خارجی ندارد. او عاشقان بسیاری در سراسر جهان دارد، عاشقانی که مردهاند، حاضرند و هنوز به دنیا نیامدهاند. وقتیکه اینهمه عشق به چیزی ورزیده شود طبیعی است که به دنبالش تعصب هم اضافه خواهد شد. بسیاری او را از خواندن قصههای کوتاهی که آرتور کانن دویل Arthur Conan Doyle نوشته است میشناسند و خیلی بیشتر از دستهی اول او را برای نخستین بار در درون فیلم و سریالهای ساختهشده بر اساس این قصهها دیدهاند. اینکه چرا هولمز اینقدر مشهور است را ابتدا باید در شیوه نگارش این داستانها شامل ادبیات و تشریح نابغه گونهی آلوده به زیرکی خالقش جستجو کرد. در ادامهی برشمردن دلایل، شخصیت انحصاری خود هولمز میباشد با آن خصوصیاتی که دویل به آن بخشیده است. نسبت کانن دویل به هولمز مثل انسان است به ماشینحساب. درست است که آدمی مخترع ماشینحساب است اما هوش مخلوق در محاسبهی اعداد از خالقش فراتر میرود و این رازی است در محبوبیت این کارآگاه افسانهای. هولمز در مشاهده، استقراء، استدلال، استنباط و استنتاج از دویل پیشی میگیرد درحالیکه خود دویل در واقعیت خودش واجد همگی آنها نیست اما مجموعهی تخیلش در داستان و اثر قلمش بر کاغذ، ناخودآگاه عموماً حاوی مراتبی از این واژگان است که شاید خود نویسنده هم انتظار این برآیند دهی را نمیداشته است و آن ناشی از استعداد ذاتی او در جنایینویسی باشد. اولین قلابی که به دهان خواننده گیرکرده و هرگز او را رها نمیکند اسکن تیزبینانهی سریع هولمز از ظاهر آدمها و آشکار ساختن اطلاعات درست بر اساس این جزئیات است هرچند که بیشتر آنها به سرنخی برای حل مشکل، منتهی نشده و صرفاً برای واضح کردن هوشیاری خارقالعاده هولمز آورده میشود. این شیرینترین بخش مشترک در تمام قصههایی که هولمز در آنها به جنگ جانیان پنهانشده در فضای مهآلود لندن میرود است. غیرعادی بودن پرسوناژ هولمز نیز در محبوبیتش بیتأثیر نیست. رفتار عجیب، خلقوخوی غیرقابلپیشبینی، ظاهر ساده و باطنی متمایل به اشرافی گری، دوری جستن از آدمها در او دیده میشود اما بیش از همه غرور وی است که دوستداشتنیاش میکند. او میداند که با بقیه تفاوت دارد و از به رخ کشیدن آن نیز ابایی ندارد. اما غیرعادی بودن هولمز به اینجا پایان نمیگیرد، او علیرغم هوش ویژهاش ترسو نیست (آدمهای باهوش معمولاً زیاد میترسند) و شاید علتهای دیگری را برای این مقدار از معروفیت نیز بتوان پیدا کرد. هولمز اطلاعات وسیعی دارد اما همواره مکانیزم های ترکیبی، اصلاحی و جایگشتی برای این اطلاعات در مغزش فعال بوده و او را تا مرز دانایی رهنمون میکند. به همین دلیل شاید بخواهید که او را یک متفکر حتی از نوع انتزاعیاش خطاب کنید. اما سرانجام، اگرچه بیشتر مردم از آدمهای باهوشتر از خود خوششان نمیآید اما با قبول اینکه هولمز فاصلهی زیادی با آنان داشته او را رقیبی برای خود محسوب نکرده، به وی علاقهمند شده و او را تحسین میکنند. این علاقهمندان کمکم بر روی هولمز حساس شده و توقع دارند تا آثار تصویری برگرفته از داستانهای وی در مقام و منزلت این شخصیت حیرتانگیز باشند. جهانیان پیشتر با یکی از بهترین سریالهایی که در این خصوص ساخته شده است آشنا شدهاند. اثری با بازی جرمی برت Jeremy Brett که سالها پیش هم برای اولین بار از شبکه دوم تلویزیون ایران، در سهشنبهشبها پخش میشد. سازگاری فیزیکی و مکانیک اندام آقای برت با مشخصات این کارآگاه مشهور و البته بازی بدیع ایشان و همچنین کار خوب تیم فیلمسازی باعث شده که به تعداد طرفداران این سری از داستانها شدیداً اضافه شود. تلویزیون بریتانیا در سال ۲۰۱۰ تلاشی محتاطانه و البته جاه طلبانه را برای خلق یک سریال الهام گرفته از اثر آرتور کانن دویل انجام داد که تا ۲۰۱۷ نیز امتداد یافته است. آنچه در ادامه میآید نقد کوتاهی است بر این سریال. عاشقان هولمز متوجه باشند که آنچه مطرح خواهد شد مطلقاً مربوط به این اثر تصویری است و آن دسته علاقهمندان این سریال خاص که از سخنان سخت در مورد آن آزردهخاطر میشوند از خواندن آن بر حذر.
دیدن فیلمی که هم مورد علاقه باشد و هم این که هیجانی را وارد سازد که این بخش از زمان را به خوبی سپری کنیم خود به اندازه ی کافی قابل قبول است. حال در این بین پیدا کردن فیلمی که بتواند به خوبی توجه بیننده را به خود جلب کند سخت نیست اما گاهی اوقات آنقدر می توان جذب یک فیلم شد که حتی ساعت های بعد از اتمام آن نیز به اتفاق هایی که درونش رخ داده فکر می کنیم.
دنیایی پر اتفاق های مختلف پیش رویمان قرار دارد که از قضا یکی از آن ها نیز سبکی جنایی و کارآگاهی دارد و باید گفت حسابی شناخته شده است. کتاب ها و فیلم های قدیمی که تاکنون کارآگاه های محبوب و سرشناسی هم چون هرکول پوآرو را معرفی کرده کم نیست و در همین زمان است که می توان با افراد با مهارت بیشتری نیز آشنا شد.
حتی اگر اهل فیلم یا سریال دیدن هم نباشید باز هم شرلوک هلمز کسی است که نامش همیشه در ذهن ها باقی می ماند و تنها با یک بار شناختن او و مهارت هایش دیگر نمی توان نامش را از خاطر برد.
شرلوک از زمان های دور در خاطر ما وجود دارد و تاکنون در کتاب های مختلف نام او را دیده و در رابطه باکشفیات خارق العاده اش مطالب مختلف خوانده ایم.
در کنار آن در زمان های گذشته نیز فیلم هایی مبنی بر توانایی های این کارآگاه خصوصی و با تجربه ساخته شده که هنوز هم طرفداران بسیاری دارد. هم اکنون که زمان بسیاری گذشته عده ای از فیلم سازان به این نتیجه رسیدند که دوباره نام شرلوک هلمز بزرگ را به میان بیاورند و این بار در سبکی جدید تر او را به مردم معرفی کنند. با این وجود زمان زیادی از زمان آشنایی تازه با شخصیت شرلوک هلمز گذشته و همین امر بود که نویسندگان اصلی این فیلم جدید را نگران می کرد.
مدرنیزاسیون قصهی هولمز و شکستن فضای سنتی برای کسی که در عصر حاضر سراغ ساخت آن برود اجتنابناپذیر است اما پیدا کردن تیمی که بتواند از جزئیات، شگفتی بهروز شده بیرون بکشد و آن را با عناصری که عصر ما را دگرگون کردهاند رنگآمیزی کند کار دشواری است. نمیتوان سروته مدرنیزاسیون را تنها با فرستادن مداوم پیامهای متنی با گوشیهای پرتابل دستی هم آورد. ما هم معتقدیم که خلاقیت هنری تابع هیچ قانونی نیست اما اگر سینما را فقط سرگرمی ندانسته و آن را مؤلفهای از فرهنگ بدانیم آنچه دیدیم زخمی بر بلندآوازهترین اثر فرهنگی در حوزهی ادبیات جنایی است نه یک خلاقیت مجدد. درست است که نقد حاضر برای هدایت اثر بهسوی تکامل نگاشته نشده و آن را بیرحمانه به باد انتقاد گرفته است اما سطور بالا را باید حکایت برآشفتگی و رنجیدگی عمیق نویسنده از تنزل این قصهی بیهمتا دانست. نهایتاً از مترقی خواهی در این اثر چیزی مشاهده نشد و اگر بهزعم برخی این سریال تلویزیونی آبرویی برای خود خریده و هواخواهی جمع کرده است بیگمان این اعتبار از نام یک کارآگاه مشهور خیالی گرفته شده است که یکصد سال پیش در کوچهپسکوچههای نمور و مهگرفتهی لندن به دنبال نشانی از شروران حیلهگر خَف کرده در تاریکی و جنایتکاران اهریمنصفت میگشت تا آنان را در تارهایی از جنس نبوغ خود گرفتار کند.
*********************************************
شخصیت شرلوک هلمز در سریال شرلوک چگونه است؟
پیش از هر چیز باید گفت شرلوک ما در این سریال به جز هوش و توانایی مهمی که دارد دیگر هیچ شباهتی به شرلوک های زمان قدیم ندارد. او جوان است اما در عین حال بیشتر از چیزی که حتی به ذهن ما هم نمی رسد دقیق بوده و به تمام جزئیات اطراف خود توجه دارد.
مثل همیشه سرد و خشک صحبت کرده و این بار کلی حرف دارد که در جواب به افراد مقابلش بزند, خیلی راحت و بی دقدقه حرفش را می زند و این بار دیگر خبری از ادب و احترام به شخص مقابل وجود ندارد.
من زمانی که برای اولین بار با شرلوک آشنا شدم فکر می کردم بی ادب ترین کسی است که تا به حال دیده ام, کسی که به دلیل تفاوتی که با دیگران دارد همیشه خود و هوشش را از مردم عادی جدا کرده و از بالا به همه نگاه می کند.
شاید در شرلوک هلمز کلاسیک شاهد کلی ادب و احترام بودیم و رابطه ی جان واتسون و شرلوک هلمز همیشه یک همکاری خاص و جدا نشدنی بوده باشد, اما این بار همه چیز تنها به این همکاری ختم نمی شود بلکه اتفاق های دیگری هم قرار است رخ دهد.
این همه تفاوتی که در گذشته و حال شرلوک هلمز وجود داشته اولین قدم از ویژگی های این سریال است که توانسته افراد زیادی را به سمت خود جذب کند.
این بار شرلوک کسی است که به حرف هیچ کس توجهی نکرده و فکر می کند تنها چیزی که در ذهن خود می بیند بهترین راه ممکن برای حل چالش است. در صورتی که به وضوح می بینیم در بین راه با موانعی رو به رو می شود که بدون وجود جان قابل حل نیست.
در این سریال به خوبی این تغییر در رفتار و طرز تفکر شرلوک هلمز دیده می شود و این خود یکی دیگر از ویژگی های این سریال است. البته کسی که تا انتهای فصل اول همانطور بی تربیت است وهر چه که به زبانش می آید بیان می کند به شخص دیگری تغییر پیدا نخواهد کرد بلکه این عقاید اوست که با توجه به اتفاقات رخ داده درون سریال تغییر کرده و در جایگاه بالاتری از تفکراتش قرار می گیرد.
در واقع کسی که بیشتر از همه بر روی شرلوک تاثیر می گذارد کسی است که خیلی اتفاقی در یکی از پرونده هایش با او آشنا می شود. جان واتسون که او را به عنوان همکار شرلوک هلمز می شناسیم کسی است که به دلیل بودن در جنگ های بسیار افغانستان از نظر روحی با مشکلات بسیاری رو به رو شده و همین مسائل باعث شده حتی نتواند درست راه برود.
در قسمت اول این سریال شرلوک هلمز که A Study in Pink نام گرفته است جان را با عصایی مشاهده می کنیم که با کمک او راحت تر راه می رود, در صورتی که با گذشت زمان وجود شرلوک در کنار او به زیبایی می تواند تاثیرات بسیاری بر روی جان بگذارد.
سازنده ی این سریال هم اکنون این دو شخصیت مهم را نه تنها به عنوان همکار به ما نشان می دهد, بلکه آن دو را دوستانی همیشگی می خواند که یک دیگر را کامل می کنند.
جان و واتسون بر روی هم تاثیر می گذارند و بر خلاف انتظارشان گاهی حتی کار هایی از آن ها سر می زند که خودشان هم تعجب می کنند چه برسد به بیننده ای که در حال تماشای سریال است.
همین ویژگی مهم تلفیقی بین دو شخصیت اصلی درون فیلم است که باعث می شود بیننده بیشتر جذب آن شده و مدام دوست داشته باشد شخصیت اصلی و جدید آن ها را بیشتر بشناسد.
شرلوک یک کارآگاه خصوصی است که به دلیل اخلاق خاصی که دارد نمی تواند به راحتی با دیگران ارتباط برقرار کند و همین امر موجب شده به تنهایی زندگی کرده و سعی کند از همه فاصله بگیرد.
با این حال شرلوک با حل پرونده هایش کامل می شود و تنها طعمی که از زندگی چشیده حل کردن معماهای دشوار و عبور از چالش های مختلف است. بنابراین مثل همیشه و بدون توجه به هیچ کس کار خود را کرده و وارد جمعی از پلیس هایی می شود که او را غیرقابل تحمل صدا می زنند.
از قضا جان هم به دلیل مهارت های پزشکی که دارد در این پرونده حضور پیدا کرده و این اولین ملاقات او با شرلوک هلمز است که در کمال تعجب راحت تر از بقیه ی افراد حاضر در صحنه با اخلاق خاص و طرز صحبت کردن شرلوک کنار می آید.
این تقابل بین دو شخصیت را از همان ابتدای سریال می توان دید و شرلوک هلمز به عنوان کسی که هیچ جزئیات مهمی را از خاطر نمی برد نام جان واتسون را نیز در ذهن خود حک می کند.
به قول شرلوک بازی آغاز شده و برای اولین بار است که او از ته دل می خواهد به همراه کسی به دنبال حل معماهایی که پیش رو دارد برود بنابراین جان نیز با او همراه می شود.
این همراهی در ابتدا برای کنجکاوی بسیاری است که جان درمورد شرلوک دارد اما همین کنجکاوی بعد ها به یک وابستگی عمیق بین آن ها تبدیل می شود. با گذشت زمان ارتباط باور نکردنی بین او دو شخصیت متفاوت باعث می شود جان دوباره بتوان راه برود, به همراه شرلوک بدود و حتی عصایش را درون یک رستوران کوچک جا بگذارد.
در کنار آن شرلوک که از همه ی آدمها فراری بود و حصاری از استعداد و هوش دور خورد کشیده بود تا مهارت هایش را از بقیه جدا کند, این بار دری برای حصار فلزی اش ساخته بود که تنها رو به جان واتسون باز می شد.
البته بماند که هنوز خبری از ادب نیست و شرلوک تنها کسی که وقت دارد مدام مورد خطاب قرار دهد جان واتسونی است که به خاطر سادگی بسیاری که دارد هیچ وقت جمله ی مناسبی برای پاسخ دادن به او پیدا نمی کند.
کلا درانتها به گفتن “شرلوک!!!” اکتفا کرده و سعی می کند خود را قانع کند که با این اخلاق همکار جدیدش باید کنار بیاید چون شرلوک هلمز عوض بشو نیست.
همین دیالوگ های جالب بین این دو شخصیت گاهی آنقدر تاثیر گذار است که نمی توان از آن ها چشم پوشی کرد و بیننده اکثر اوقات منتظر است تا شرلوک حتی شده برای نشان دادن مهارت های بسیار خود دیگران را مورد خطاب قرار دهد.
این آشنایی و ارتباط جدیدی که بین آن ها ایجاد شده در نهایت پرونده ی چمدان صورتی را حل می کند و می بینیم که شرلوک و جان حتی تصمیم می گیرند تا با هم در خیابان بیکر در ساختمان ۲۲۱ B زندگی کنند و این تازه آغاز ماجراست.
هم اکنون می توانید مجموعه جذاب و جنائی شرلوک را از فروشگاه اینترنتی وکسل (وابسته به فروشگاه اینترنتی طنین) با بسته بندی شکیل و کیفیت بسیار خوب تهیه فرمایید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.