سریال خارجی درد ویل (بی باک) با کیفیت عالی

39,000 تومان

شماره پروانه نمایش: ۴۱۲۰۳۶ – ۱۵۵/۹۵

نام مجموعه: سریال تلویزیونی درد ویل بی باک | DaredEvil|

سال و کشور تولید کننده: ۲۰۱۵ -۲۰۱۶، نت فلیکس، آمریکا|

فرمت: Dvd – Vob|

کیفیت: عالی |

نوع تصویر: Full Screen|

رزولیشن تصویر: ۷۲۰*۵۷۶|

تعداد قسمتها:۳۹ قسمت|

تعداد فصل ها: ۳ فصل |

زبان:دوبله فارسی|

ژانر: اکشن – هیجانی|

تعداد دیسک:۶ دی وی دی|

توضیحات: مطابق با شئونات اسلامی |

توضیحات

شماره پروانه نمایش: ۴۱۲۰۳۶ – ۱۵۵/۹۵

نام مجموعه: سریال تلویزیونی درد ویل بی باک | DaredEvil|

سال و کشور تولید کننده: ۲۰۱۵ -۲۰۱۶، نت فلیکس، آمریکا|

فرمت: Dvd – Vob|

کیفیت: عالی |

نوع تصویر: Full Screen|

رزولیشن تصویر: ۷۲۰*۵۷۶|

تعداد قسمتها:۳۹ قسمت|

تعداد فصل ها: ۳ فصل |

زبان:دوبله فارسی|

ژانر: اکشن – هیجانی|

تعداد دیسک:۶ دی وی دی|

توضیحات: مطابق با شئونات اسلامی |


بازیگران و شخصیت های سریال بی باک

چارلی کوکس در نقش مت مورداک / بی‌باک:

وکیل نابینایی به یک قهرمان تبدیل می‌شود. ایدهٔ بازی کوکس در نقش بی‌باک را جو کوئسدا از سرپرستان مارول در سال ۲۰۱۲، پیش از این که مارول حق ساخت فیلم‌های بی‌باک را از فاکس بگیرد، ارائه کرد. کوکس بعد از خواندن فیلم‌نامهٔ دو قسمت ابتدایی سریال خواستار حضور در آن شد و دربارهٔ آن گفت: «این دوتا بهترین فیلم‌نامه‌های تلویزیونی هستند که تا به حال خوانده‌ام!» کوکس تمرینات ویژه‌ای را برای به دست آوردن فیزیک بدنی لازم برای ایفای این نقش پشت سر گذاشت و همچنین با یک شخص نابینا مشورت کرد.

دبورا آن ول در نقش کارن پیج:

دختر مرموزی که نیازش به عدالت او را در زندگی مورداک قرار می‌دهد. وال پیش از این هیچ‌یک از کامیک‌های بی‌باک را نخوانده بود و برای بازی در این نقش از دوست‌پسرش که از طرفداران سرسخت کامیک بود کمک گرفت. او همچنین اعلام کرد که داستان پیشینهٔ کارن در سریال با کامیک متفاوت خواهد بود.

الدن هنسون در نقش فرانکلین «فاگی» نلسون:

دوست نزدیک مورداک و شریکش در وکالت. در آوریل ۲۰۱۵، هنسون دربارهٔ نقش شخصیتش در سریال گفت: «وقتی فیلم‌نامه‌ها را می‌خواندم و می‌دیدم که فاگی فقط یک همراه بی‌مصرف نیست، خیلی هیجان‌زده می‌شدم.»

توبی لنرد مورد در نقش جیمز وسلی: دست راست ویلسون فیسک.

واندی کرتیس-هال در نقش بن یوریک: خبرنگار روزنامهٔ نیویورک بولتین.

باب گانتون در نقش لیلند اولزلی

آیلیت زورر در نقش ونسا ماریانا: کارمند یک گالری هنری و معشوقهٔ فیسک. او باعث می‌شود که فیسک از سایه بیرون بیاید و خودش را در رسانه‌ها مطرح کند و از برنامه‌هایش برای آیندهٔ هلزکیچن بگوید. برخلاف کامیک، ونسا از همهٔ فعالیت‌های فیسک آگاه است و آن‌ّها را پذیرفته است.

رزاریو داوسون در نقش کلیر تمپل

وینسنت دن آفریو در نقش ویلسون فیسک: پرستاری که به مورداک کمک می‌کند.

تاجر قدرتمندی که علاقه‌اش به آیندهٔ هلزکیچن او را مقابل بی‌باک و مورداک قرار می‌دهد. دن آفریو اعلام کرد که امیدوار است نقش‌آفرینی او دید جدیدی نسبت به این شخصیت را به وجود بیاورد.

خلاصه داستان:

مت مورداک پسر نوجوانی است که به دلیل تصادف بینایی اش را از دست داده است امابه شکل غیرمنتظره ای پس از این اتفاق دارای هوش و حواس بسیار قدرتمندی شدهاست که به راحتی امکان بررسی اتفاقات پیرامونش را به او می دهد. سالهابعد، مورداک وکیل جوانی شده که در طی روز به امر وکالت می پردازد و شبها بهلطف توانایی فرابشری خودش، به مبارزه علیه جرم و جنایت اقدام میکند اما…

نقد و بررسی سریال درد ویل بی باک :

قبل از شروع به نقد و بررسی سریال بی باک می خواهیم ابتدا گذری داشته باشیم به شخصیت اصلی آن که از سالها پیش توسط کمپانی مارول خلق شده است.

درد ویل در سال ۱۹۶۵ توسط کمپانی مارول کامیکس خلق شد. مت مورداک پسر یک بوکسور بود. در کودکی مادرش را از دست داد و با پدرش زندگی کرد. پدر مت هرگز دوست نداشت پسرش مثل او یک بوکس باز شود.. مت یک روز هنگامی که میخواست جان یک پیرمرد را که نزدیک بود زیر یک کامیون برود ، نجات دهد ، ماده‌ای شیمیایی که از کامیون بیرون پرت شده بود روی چشمانش پاشید و او کور شد..اما مت کمی بعد متوجه شد که حس‌های دیگرش همانند شنوایی ، لامسه و حس ششم او به‌طور باورنکردنی ای تقویت شده به‌طوری‌که می‌تواند با گوش دادن به ضربان قلب یک شخص بفهمد او دروغ می‌گوید یا نه… و این‌گونه ((دردویل)) یا به فارسی ((بی باک)) متولد شد…

قدرت و توانایی‌های درد ویل :

استاد مبارزات تن به تن-فواصل نزدیک و انواع هنرهای رزمی

استاد آکروبات بازی و پارکور و ژیمناستیک

دارای حس ششمی به اسم حس رادار

حس‌های ابرانسانی(حس ناب چشایی،بویایی،لامسه و شنوایی در بالاترین شرایط ممکن است)

کارآگاه خبره و خود آموخته

هوش بالا و ذاتی

از چوب‌هایی شخصی‌سازی شده برای مبارزات استفاده می‌کند

وکیل مدافع-جنایی خبره و با استعداد

نقد فصل اول سریال « بی باک / Daredevil » :

« بی باک / Daredevil » متفاوت از حال و هوای ساخته های همیشگی مارول است. معمولا آثاری که مارول در تهیه و ساخت آنها مشارکت دارد، تم کمدی به همراه دارد که این برخلاف رویه کمپانی رقیبش یعنی دی سی می باشد. همچنین در ساخته های مارول معمولا جنبه سرگرمی داستان بیشتر مورد اهمیت قرار میگیرد و پرداختن به سوژه در اولویت بعدی قرار می گیرد. اما سریال « بی باک » از این قاعده مستثنی است چراکه اینبار مارول بالاخره تصمیم گرفته تا فضای جدی تری را وارد داستان « بی باک » کند.

فضای تیره و تاریک سریال « بی باک » کمک شایانی به باورپذیری شخصیت ها کرده بطوریکه تماشاگران می توانند با قهرمان نابینایشان که جسور و عدالت طلب است ارتباط خوبی برقرار کنند. جدیتِ شخصیت مورداک که کمتر دیده شده در آثار مارول به چشم بخورد، یکی از مزیت های این اثر قهرمانی نسبت به دیگر ساخته های کمپانی مارول است.

شخصیت پردازی مناسب در یک فصلی که از پخش این سریال می گذرد به خوبی انجام شده. سازندگان سریال به خوبی تماشاگر را با فلشبک های به موقع، به گذشته شخصیت ها می برند و اطلاعات مفیدی را در اختیار تماشاگران قرار می دهند تا بتوانند دلیل رفتار آنان در مواجه با مسائل مختلف را ارزیابی کنند تا علامت سوال بی پاسخی باقی نماند.

بازی خوب چارلی کاکس در نقش بی باک نیز یکی از نقاط قوت این سریال محسوب می شود که برخلاف انتظارات قبلی، بازی بسیار خوبی از خود به نمایش گذاشته است. این بازیگر که مشهورترین نقش آفرینی اش در سریال « مرور امپراطوری / Boardwalk Empire » بوده، در نقش بی باک یک جهش بزرگ در حرفه بازیگری اش را تجربه کرده و تبدیل به ستاره بی چون و چرای این سریال شده است.

« بی باک » در فصل اول یک سریال بسیار موفق برای کمپانی مارول بود که با تلفیق اکشن جذاب و شخصیت پردازی مناسب، تماشاگران زیادی را به خود جذب کرد و تبدیل به یکی از پرطرفدارترین سریال های شبکه Netflix شد. مطمئنم که مخاطبین این سریال بی صبرانه منتظر هستند تا فصل دوم این سریال را مشاهده کنند و داستان قهرمان نابینایشان را دنبال نمایند.


نقد فصل دوم سریال درد ویل بی باک

فصل دوم « بی باک » پرضد و نقیض است. این یعنی در هنگام تماشای این فصل باید انتظار داشته باشید تا بعضی‌ وقت‌ها ناامید شوید و از بازماندن فصل از رسیدن به اوج پتانسیل‌هایش افسوس بخورید. فصل اول بی باک را به عنوان آغازکننده‌ی‌‌ همکاری مارول و نت‌فلیکس می‌‌شناسیم که یکی از بهترین اتفاقاتی بود که توسط مارول در تلویزیون رخ داد. تا قبل از این، حاصل این همکاری، فصل اول دو سریال بی باک و «جسیکا جونز» بود که نه تنها به انقلاب‌کنندگانِ حوزه‌ی سریال‌های ابرقهرمانی در تلویزیون تبدیل شدند، بلکه حتی به نظر من فرمت سریالی و تیره‌و‌تارِ آنها باعث شد تا محصولاتِ بسیار بهتری نسبت به فیلم‌های چندصدمیلیونی مارول باشند. فصل دوم بی باک این مسیر را ادامه می‌دهد. یعنی این روزها نمی‌توانید سریال ابرقهرمانی عمیق‌تر و هیجان‌انگیزتری بهتر از بی باک پیدا کنید. این یعنی فصل دوم بی باک نمره‌ قبولی را می‌گیرد، اما فقط مسئله این است که اگر بخواهم دو فصل بی باک و فصل اول «جسیکا جونز» را طبقه‌بندی کنم، فصل دوم بی باک بدون لحظه‌ای تردید در رده‌ی آخر قرار می‌گیرد. موضوع این است که اگرچه فصل دوم قابلیت‌های بسیاری برای بلند شدن روی فصل اول دارد و داستان به جاهای باریکی می‌کشد و اگرچه سازندگان همان‌طور که ما از یک دنباله انتظار داریم داستان را خیلی گسترده‌تر و درهم‌پیچیده‌تر از گذشته می‌کنند، اما بی باک در فصل دومش فقط همین باقی می‌ماند. به این معنی که فقط افق دنیای قهرمانمان گسترش پیدا می‌کند و این گستردگی، با انسجام، عمق و نتیجه‌ی بی‌نقصی که در ذهن داریم همراه نمی‌شود. فصل اول روی عناصر خاصی تمرکز کرد و تا پرداخت ایده‌آل و اتصال معنایی آنها به همدیگر برای رسیدن به انسجام روایی سریال بی‌خیال نشد. از رابطه‌ی مت مرداک با پدرش و زندگی پایین‌شهری و سخت‌‌هایی که برای بزرگ شدن کشیده گرفته تا ایمانش به خداوند و ارتباط نزدیکی که با هلزکیچن دارد.

یکی از داستان‌های مهم این فصل که رابطه‌ی نزدیکی با الکترا داشت، ماجرای آن سازمان باستانی و زیرزمینی نینجاها معروف به «دست» به رهبری نوبوی از گور برخاسته بود که شاید بدترین اتفاق این فصل بود. اگرچه «دردویل» سریال خیلی واقع‌گرایانه‌ای است، اما من اصلا با ورود بخش اسطوره‌ای و فراطبیعی کمیک‌بوک‌هایش به سریال مشکل نداشتم. بخش بزرگی از خط داستانی این فصل پیرامون چیز ارزشمندی به اسم «بلک اسکای» می‌گذشت. مشکل این است که ما نه می‌دانیم بلک‌اسکای چیست و می‌دانیم که به چه دردی می‌خورد. نویسندگان با نگه داشتن ما در تاریکی و خساست در دادن اطلاعات و صحبت نکردن درباره‌ی اهمیت بلک‌اسکای و جزییات نقشه‌ی «دست» کاری می‌کنند تا حتی کنجکاوی‌مان هم برانگیخته نشود. بدتر وقتی است که می‌بینیم نوبو هم به عنوان غول‌آخر داستان برگشته است. مبارزه‌ی نوبو در فصل اول یکی از بهترین‌های آن فصل بود. اما وقتی دردویل یک بار نوبو را شکست داده، دیگر بازگشت او نمی‌تواند برای قهرمانمان تهدیدبرانگیز باشد. بماند که نوبو فقط یک نینجای قاتل معمولی است که می‌خواهد با بلک‌اسکای فلان کار را انجام دهد که ما اصلا نمی‌دانیم چه هست. پس، رویارویی نهایی او و دردویل نه از لحاظ اکشن و نه از لحاظ داستانی نمی‌تواند به درجه‌ی تاثیرگذاری برسد.

بزرگ‌ ترین مشکل سریال‌های مارول / نت‌فلیکس پایان‌ بندی‌ شان است و فصل دوم « درد ویل » هم این طلسم را نمی‌شکند

افسوس از اینکه پایان‌بندی دیگر خط داستانی فصل هم ناامیدکننده است. کشف هویت «آهنگر» توسط کارن خیلی ساده بود. از اوایل فصل صحبت‌های فراوانی درباره‌ی قاچاقچی خفنی به اسم «آهنگر» می‌شد، اما به جای اینکه در نهایت با شخصیت بزرگ و غافلگیرکننده‌ای روبه‌رو شویم، کسی که برای یک صحنه در کل سریال حضور داشت را جلوی رویمان می‌گذارند و می‌گویند بفرمایید این هم آهنگر. بزرگ‌ترین مشکل سریال‌های مارول/نت‌فلیکس پایان‌بندی‌شان است. فصل اول «دردویل» و «جسیکا جونز» هم در پایان به نفس‌نفس افتاده بودند و نیرو و انسجام همیشگی را نداشتند و فصل دوم «دردویل» نیز نه تنها این طلسم را نمی‌کشند، بلکه ضعیف‌تر از دوتای قبلی ظاهر می‌شود.

یکی از چیزهایی که در آن واحد از این فصل هم دوست داشتم و دوست نداشتم، پرداخت تضاد افکار دردویل به عنوان طرفدار قانون و پانیشر به عنوان کسی که باور دارد عدالتی وجود ندارد، بود. در سه-چهار قسمت اول فصل نویسندگان تمرکز فوق‌العاده‌ای روی کُد اخلاقی مت مرداک در مقابل فرانک کسل می‌کنند. بعد از زندانی‌شدن فرانک، الکترا جای او را به عنوان کسی که با راه‌ و روش‌های خون‌بارتری می‌جنگد پر می‌کند. اگرچه مت در ابتدا مقداری روی مخ الکترا می‌رود که کشتن بد است. اما این مسئله‌ی مهم که سازندگان قبل از پخش سریال خیلی روی آن مانور می‌دادند، کاملا فراموش می‌شود. اما چرا آن را دوست دارم و چرا ندارم؟ دوست دارم چون یکی از قوی‌ترین اپیزودهای سریال، یعنی اپیزود دهم با بازگشتنِ به این خط داستانی شکل می‌گیرد. بعد از اینکه مت متوجه می‌شود ویلسون فیسک از پشت میله‌های زندان دارد سندیکای خلافکاری‌اش را اداره می‌کند و تمام پلیس‌ها در اختیارش هستند به حرفِ فرانک کسل می‌رسد. پانیشر خودش دست به مجازات گناهکاران می‌زد، چون به این سیستم قضایی اعتماد نداشت. در حالی که مت خلاف آن فکر می‌کرد. اما یکدفعه قهرمانمان به این نتیجه می‌رسد که سیستمی که به آن اعتقاد داشته از درون گندیده است.

تمام این اپیزود از صدقه سری حضور غیرمنتظره‌ی ویلسون فیسک است که اگرچه فقط به‌ صورت گذرا در این فصل حاضر می‌شود، اما تاثیر قوی‌تری نسبت به تمام بدمن‌های اصلی این فصل از خودش بر جای می‌گذارد. اصلا همین فیسک است که کاری می‌کند تا تمام تهدیدهای مربوط به نوبو و دارودسته‌اش بچه‌گانه و آسان به نظر برسند. سکانسی که در زندان فیسک دست‌بندش را پاره می‌کند و سر مت را مثل توپ بسکتبال به میز می‌کوبد، واقعا خارق‌العاده است. فعلا فقط این فیسک بوده که توانسته به نیروی متخاصمِ ترسناکی در مقابل دردویل تبدیل شود. اما بعد از قاطی‌ شدن داستان سازمان «دست» و خزعبلاتِ ادامه‌اش، پرداخت طرز فکر مت در برابر اتفاقاتی که افتاده فراموش می‌شود. حالا دیگر مت را در حال شکایت کردن نمی‌بینیم و او مشکلی با الکترا که خنجرهایش را تا ته در چشم دشمنانشان فرو می‌کند ندارد. در رویارویی نهایی پانیشر از راه می‌رسد و دو-سه نفر را نفله می‌کند و هیچ اعتراضی از سوی مت نمی‌بینیم. آیا فلسفه‌ی مت فرق کرده؟ یا کشتن نینجاهای مرده که زنده شده‌اند جایز است؟ یا او دیگر حوصله‌ی جروبحث ندارد؟ تکلیف ما را روشن کنید. به همین سادگی موضوع مهمی که به نظر می‌رسید قرار است هسته‌ی درگیری‌های این فصل بین کاراکترهای اصلی باشد، نادیده گرفته می‌شود.

فصل دوم «دردویل» آن‌قدر پرسرعت و جذاب است که آدم را مجبور کند هر ۱۳ اپیزود را به‌صورت رگباری تماشا کند، اما مارول و نت‌فلیکس موفق نمی‌شوند روی دست استانداردهای بالاتری که با فصل اول « درد ویل » و « جسیکا جونز » بر جای گذاشته بودند بلند شوند و مشکلات آنها (مثل پایان‌بندی) را در اینجا تکرار نکنند. این فصل یک سری صحنه‌های دادگاه دارد که خیلی خوب هستند و به فاگی اجازه می‌دهند تا به شخصیت بزرگ‌تری تبدیل شود. قوس شخصیتی کارن یکی از بهترین‌ ویژگی‌های این فصل است. صحنه‌های نبرد دردویل در راه‌پله و پانیشر در زندان معرکه هستند. اما تقریبا تمام نکات مثبت سریال یک سر منفی هم دارند. مثلا تا چه زمانی ما باید فاگی را در حال اعتراض به قهرمان‌بازی‌های رفیقش ببینیم؛ گفتگویی که بارها در طول فصل تکرار می‌شود. یا مثلا به جز دو-سه استثنا، اکثر صحنه‌های درگیری این فصل با نینجاها فقط برای کشتنِ چند نفر در مسیر طراحی شده و خبری از آن سنگینی نبردهای بهترین اکشن‌های سریال نیست. عدم وجود یک آنتاگونیست جذبه‌دار و طرح داستانی غافلگیرکننده‌ای هم باعث شده تا فصل دوم «دردویل» در برابر اضطرار و تنش برخی از بهترین اپیزودهای «جسیکا جونز» کم بیاورد اگرچه وقتی سروکله‌ی نینجاها و اتفاقات فراطبیعی باز می‌شود همه‌چیز هیجان‌انگیز به نظر می‌رسد، اما ناگهان به خودتان می‌آید می‌بینید سریال از شیرجه‌زدن به درون آن می‌ترسد و فقط آن را لمس می‌کند. شاید محدودیت‌های دنیای سینمایی مارول اجازه ورود به دنیای بزرگ‌ترِ بیرون را نمی‌دهند، هرچه هست اگرچه فصل دوم «دردویل» هدر نمی‌رود و هنوز جاه‌طلبانه‌ترین پروژه‌ی ابرقهرمانی تلویزیون است، اما موفق نمی‌شود ما را به‌طرز دیوانه‌واری برای فصل سوم مشتاق کند.

نقد فصل سوم سریال درد ویل بی باک

برای شروع، مت مرداکِ فصل سوم همان مت مرداکی است که او را به قابل‌لمس‌ترین کاراکترِ سریال‌های مارول تبدیل کرده بود و ما را شیفته‌اش. این همان مت مرداکی است که قبل از اینکه در حال جنگیدنِ با دشمنانش در کوچه‌پس‌کوچه‌ها باشد، از گلاویز شدن با بحران‌های درونی‌اش به ستوه آمده است. مخصوصا با توجه به نکته‌ی غیرمنتظره‌ای که در شخصیت‌پردازی‌اش وجود دارد؛ مت مرداک با توجه به هویتش که براساس عذاب وجدان ساخته شده، مبارزه با جرم و جنایت از طریق خشونت، مشکلاتی که از پدرِ مُرده‌اش دارد و رابطه‌ی نزدیکش با هلز کیچن که حکمِ گاتهامِ دنیای مارول را دارد، نقش بتمنِ مارول را دارد. اما چیزی که شرایطش را پیچیده‌تر می‌کند این است که او بیش از اینکه نسخه‌ی مارولِ بتمن باشد، حاصلِ ترکیب بتمن و کاپیتان آمریکا است؛ نتیجه یک ترکیب طلایی است. مخلوط کردنِ تمام سیاهی‌ و تنفر و خشم و بیماری‌های روانی و شیاطین درونی بتمن با صمیمیت و صاف و سادگی و اعتقادات و خوش‌قلبی کاپیتان آمریکا، مثل ساختنِ خطرناک‌ترین و رادیواکتیوترینِ محلول دنیا می‌ماند. چون هیاهوی درونی و ازهم‌گسیختگی روانی بتمن چیزی نیست که خصوصیاتِ شخصیتی کاراکتری مثل کاپیتان آمریکا در آن جایی داشته باشد؛ آدمی مثل بروس وین باید به بتمن‌گونه‌ترین حالت ممکن با درگیری‌هایش دست و پنجه نرم کند. بروس وین کاملا از کثافتِ گاتهام و از روحِ شکسته‌اش آگاهی دارد و هراسی از تنهایی زیستن و تنهایی مبارزه کردن و تنهایی غصه خوردن ندارد. او بی‌اعصاب و افسرده و رک و راست است؛ بتمن در سایه‌ها فعالیت می‌کند و از وحشت برای مورد حمله قرار دادنِ دشمنانش استفاده می‌کند و نقاب و لباس موجود شبگردِ سیاه و خون‌آشامی را به عنوان نمادش انتخاب کرده است؛ بتمن تمام روانِ آش و لاش و گندیده‌اش را از طریق کتک زدنِ مجرمان در فاضلاب خالی می‌کند. کاپیتان آمریکا اما نماد صلح و دوستی و غرور یک کشور است. او حکم همان قهرمانِ پاک و سرزنده و بی‌نقصِ کلاسیک کامیک‌بوکی را دارد. جذابیتِ کاراکتر مت مرداک از برخوردِ این دو قطب متضاد با یکدیگر سرچشمه می‌گیرد. برخوردِ افسردگی و خستگی و عذاب وجدان و پوچ‌گرایی با اعتقادات مذهبی و خو‌ش‌قلبی صمیمانه‌ی مت مرداک به شخصیتی منجر شده که روی کاغذ خیلی بیشتر از بروس وین زجر می‌کشد. اگر بروس روش خودش را برای مبارزه با مشکلاتش دارد، مت مرداک برای مبارزه با مشکلاتش از راه و روش‌های بتمنی بهره نمی‌برد. نتیجه به کاراکتری منجر شده که بین جنون و تبدیل شدن به قهرمانی ایده‌آل در نوسان است؛ به عبارت دیگر مت مرداک بروس وینی است که می‌خواهد کاپیتان آمریکا باشد. هر وقت سریال‌های دینفدرز روی این بخش از شخصیتِ مت مرداک تمرکز کرده‌اند، قهرمانِ جذاب‌تری داشته‌ایم و فصل سوم با این قول آغاز می‌شود و ادامه پیدا می‌کند. به‌طوری که اگر فصل اول « درد ویل » حکمِ «بتمن آغاز می‌کند» را داشت، « درد ویل ۳» ترکیبی از المان‌های «شوالیه‌ی تاریکی» و «شوالیه‌ی تاریکی برمی‌خیزد» است.

هم اکنون می توانید سریال اکشن درد ویل یا بی باک را از فروشگاه اینترنتی وکسل (وابسته به فروشگاه اینترنتی طنین) با بسته بندی شکیل و کیفیت بسیار خوب تهیه فرمایید.

توضیحات تکمیلی

فرمت پخش

ژانر

اکشن

زبان

کشور سازنده

تعداد دیسک

نوع بسته بندی

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “سریال خارجی درد ویل (بی باک) با کیفیت عالی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *